یکم امردادماه، زادروز جاودان یاد استاد " ایرج شمسی زاده "
پیشکش به دوستداران شعر و شرف استاد
این بندر عزیز من اینجا گناوه است...
اینجاست زادگاه من این شهر موج خیز/کارام خفته بر لب دریاى بیکران
بر پاش بوسه مى زند امواج دم به دم/بر گرد او غریو کشان بحر هر زمان
اینجا خلیج فارس به آرایشى بدیع/پر چین و پر شکنج و خروشان و موجدار
گاهى خموش و نرم رود جذر و مدّ کنان/گاهى هراس آور و جوشان و بى قرار
موجى به سنگ خورده شود پخش در هوا/چون دانه هاى باران در جنبش نسیم
آرام قطره هاش چو لغزد به صخره، باز/ماند به اشک کودک درمانده یتیم
چون نیلى آسمان به شب پرستاره اى/بر سطح نیلگونش قایق بود هزار
پارو زنان و نغمه کنان هر طرف روان/پیر و جوان شده پى صید و براى کار
(سوسو زند ز دور چراغی به کشتیی
کانجاست تا که پُر شَوَد آب و رَوَد به خور
مَلاح و ناخدا بَرِ هَم گرمِ گفتگو
از خاطرات رفته وُ بگذشته های دور)
بر ماسه هاى ساحل آن نخلها بلند/آرام خفته اند در آغوش همدگر
خورشید چون طلاى مذابى به هر غروب/در موجها فرو شده عمرش رسد به سر
شب آن زمان که ماه برآرد سر از افق/خونین و پر شکسته چو دزدى سر از کمین
دریا به سرخى و زردى آتش در آورد/چون دشت پر زلادن و گلهاى آتشین
در نیمه هاى شام که مهتاب کم کمک/سر میکشد به روزن تاریک خانه ها
خفته است طفل به موج به قایق به خواب ناز/رفته است در سکوت و خموشی کرانه ها
این بچه های بندر،این مردهای مرد/این دختران با نمک شادی افرین
این مردم نجیب و پر احساس و گرم جوش/همشهریان همدل و با جان من قرین
جانم فدای هر وجب خاک پاک ان /این شهر ارش من و این شهر کاوه است
این زادگاه دختر احساس شعر من/این بندر عزیز اینجا گناوه است